تحولات اوکراین یک نقطه عطف در صحنه بین المللی محسوب می شود که نه تنها بر حوزههای سیاسی و امنیتی تأثیرات شگرفی داشته، بلکه اقتصاد جهانی را نیز تحت تأثیر قرار داده است. بحرانهای ناشی از کمبود مواد غذایی و انرژی که به افزایش قیمت این کالاهای ارزشمند ختم شده، اثرات عمیقی را به جا گذاشته که با ادامه تنشها میتواند شدیدتر هم شود.
با وجود تبعات و پیامدهای ناگوار این بحران بر امنیت و اقتصاد جهانی، با این حال ایالات متحده آمریکا قاطعانه از تداوم آن حمایت میکند.
به همین دلیل ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه تأکید کرده که کلید حل مشکلات اوکراین در دست غرب و به خصوص ایالات متحده آمریکا است. زیرا اگر غرب خواهان اتمام جنگ و آغاز مذاکرات است، باید تصمیمات جدی در خصوص قطع ارسال تسلیحات اتخاذ کند و از خرابکاری دست بردارد.
این سخنان پوتین تنها ناظر به نقش آمریکا در تداوم جنگ نیست، بلکه بیانگر سیاست های مخرب واشنگتن در آغاز بحران نیز است. زیرا از ابتدا آنچه وضعیت اوکراین را به سمت بحرانی شدن سوق داد، سیاستهای ایالات متحده آمریکا برای آسیب رساندن به منافع استراتژیک و امنیت ملی روسیه بود. اگر ایالات متحده به نگرانیهای امنیتی روسیه پاسخ میداد و در جلوگیری از پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا و ناتو همکاری میکرد، میتوانست از وقوع بحران جلوگیری کند.
با این حال ایالات متحده نه تنها هیچ تلاش دیپلماتیک قابل اعتمادی برای جلوگیری از تشدید تنش نکرد بلکه عامدانه به جنگ دامن زند و سپس حمایت لجستیکی از اوکراین را در دستور کار قرار داد. در عین حال آمریکا تلاش گستردهای برای جلب نظر اتحادیه اروپا و کشورهای عضو ناتو کرد تا آنها را نیز از هرگونه ابتکار عمل سیاسی بازدارد.
در دوران تشدید درگیریها نیز هرگاه سخن از مذاکره برای پایان دادن به جنگ به میان آمد، ایالات متحده آمریکا در برابر آن مانع ایجاد کرد و البته با حمایتهای تسلیحاتی و لجستیکی از دولت زلنسکی که بنا بر آمار رسمی از ۴۰ میلیارد دلار تجاوز کرده، زمینه پیچیده شدن شرایط را بیش از پیش فراهم کرد.
همچنین واشنگتن از زمان آغاز بحران، دائماً تنشهای سیاسی و امنیتی را تشدید کرده، ناتو را به سمت افزایش تنش سوق داده و با منطق زور از طرف کییف صحبت کرده است. در عین حال ماشین تبلیغاتی و رسانهای آن صدای همه طرفهای جنگ را تحت الشعاع قرار داده و عامدانه شرایط را به سوی عدم پایان درگیری سوق داده است.
در حالی که کلید حل بحران اوکراین، در دست ایالات متحده است، اما این کشور بدون اهمیت قائل شدن برای پیامدهای فاجعه بار این جنگ برای جهان، همچنان به سیاستهای آتش افروزانه خود ادامه میدهد. اگر چه آمریکا معمولاً در توجیه علل تقابل با روسیه و حمایت از اوکراین، مسائل اخلاقی و انسانی را برجسته میکند، اما اهداف اصلی دولت بایدن را که موجب طولانی شدن نبرد شدهاند، می توان در موارد زیر برشمرد:
تضعیف روسیه
از نظر آمریکاییها هر چه بحران اوکراین طولانیتر شود، قدرت نظامی و اقتصادی روسیه ضعیفتر خواهد شد. زیرا تحریمها و فشارهای بیرونی به همراه کشاندن جنگ از طریق خرابکاری و اعمال تروریستی به داخل خاک روسیه میتواند این کشور را در حوز های مختلف تحت تأثیر قرار دهد. البته روندهای گذشته و فعلی، از تردیدهای جدی در خصوص این برآورد آمریکاییها حکایت دارند. به نحوی که بنا به برآوردهای صورت گرفته در غرب، هیچ یک از فشارهای سیاسی و تحریم های اقتصادی نتوانسته اند کارایی چندانی در برابر روسیه داشته باشند.
جدا کردن اروپا از روسیه در زمینه انرژی
آمریکا در سالهای گذشته همواره در پی کاهش وابستگی کشورهای اروپایی به انرژی روسیه بوده است. از نظر آمریکاییها، وابستگی به انرژی روسیه میتواند موجب پدید آمدن وابستگی های سیاسی و امنیتی اروپا به مسکو شود که البته چنین امری خوشایند واشنگتن نبوده و نیست.
جایگزینی آمریکا ـ به جای روسیه ـ در تأمین انرژی اروپا
یکی از اهداف راهبردی آمریکا از دوران اوباما، توسعه صادرات انرژی به مقاصد مختلف از جمله اروپا بوده است. با این حال آمریکاییها برای آنکه جایی در بازار انرژی اروپا برای خود باز کنند، نیاز به بیرون راندن رقبا و صادرکنندگان سنتی داشتند. اگر چه در گذشته آمریکا تلاشهای زیادی برای ترغیب کشورهای اروپایی انجام داد و در این راستا حتی اقدام به تحریم شرکتها و کشورهای اروپایی مشارکت کننده در ساخت خط لوله نورد استریم ۲ کرد، اما در سیاستهای خود با موفقیت همراه نبود. زیرا گاز وارداتی از روسیه برای کشورهای اروپایی بسیار ارزانتر از گاز وارداتی از آمریکا بود. با ا ین حال بحران اوکراین تا حد زیادی توانست ایالات متحده را به اهداف خود نزدیک کند و تداوم آن میتواند باعث کاهش صادرات گاز روسیه به اروپا و جایگزینی آمریکا شود.
متحد کردن اروپاییها زیر چتر امنیتی آمریکا
اروپای مستقل با ارتشی متحد، ایدهای به شمار می آید که در سالهای گذشته در اتحادیه اروپا هواخواهان زیادی داشته است. هنگامی که امانوئل مکرون و آنگلا مرکل از ایجاد ارتش مسقل اروپایی سخن گفتند، بیش از همه آمریکاییها احساس خطر کردند. زیرا چنین امری میتوانست به نابودی ناتو و خروج اروپا از چتر امنیتی آمریکا مبدل شود. در چنین شرایطی اگر اروپا با تهدیدی امنیتی مواجه میشد که به راحتی قابل حل نمی بود، آنگاه ناگزیر می شد همچنان زیر چتر امنیتی آمریکا باقی بماند. در نتیجه بحران اوکراین و تطویل آن برای تداوم سیطره امنیتی آمریکا بر اروپا لازم و ضروری است.
مقابله با تلاشها برای نادیده گرفتن موقعیت هژمونیک آمریکا
گذار جهان از نظم تک قطبی به نظم جدید از مدتها پیش شروع شده است. از زمانی که آمریکا خود را تنها ابرقدرت جهان مینامید و سایر کشورها را به تبعیت از خود فرا میخواند، تحولات متعددی در سطوح منطقهای و بین المللی در سراسر جهان پدید آمدهاند که هر یک به نحوی قدرت واشنگتن را به چالش کشیده اند. به همین دلیل آمریکا به استفاده روش امپراطوری های رو به افول برای حفظ موقعیت خود رو آورده است. در طول تاریخ، قدرتهای رو به افول برای حفظ موقعیت خود به برپایی نزاعهایی دامن زده اند که کمترین آسیب را به خود آنها بزند اما در عین حال رقبای بالقوه و بالفعل را درگیر کند. آمریکا با دامن زدن به بحران اوکراین تصور می کند که ربای بالفعل یعنی روسیه و اروپا را درگیر چالش کرده و خود به لحاظ فاصله جغرافیایی، کمترین آسیب را از چنین جنگی می بیند. در عین حال آمریکا با نگه داشتن کلید حل بحران اوکراین نزد خود میخواهد به جهان یادآوری کند که همچنان دارای موقعیت هژمونیک در سطح جهان است و هر گاه که اراده کند، می تواند به جنگ پایان بخشد.
امتناع از پذیرش شکست در اوکراین
برای آمریکاییها بسیار دشوار است که شکست در اوکراین را به کارنامه پر از ناکامی خود در برپایی جنگهای مستقیم و غیرمستقیم در سراسر جهان از ویتنام گرفته تا افغانستان، عراق، سوریه، یمن و… بیافزایند. به خصوص که لحظه پذیرش شکست در اوکراین میتواند به نقطه عطف افول قدرت آمریکا در سطح بین المللی تبدیل شود.
ادعای دفاع از ارزشهای غربی
ترویج حقوق بشر و دموکراسی از جمله ارزشهایی به شمار میآیند که آمریکا، آنها را به دستاویزی برای توجیه سیاستهای جنگ طلبانه و تجاوزکارانه خود در سالها و دهههای گذشته، مبدل کرده است. در اوکراین نیز آمریکاییها با همین توجیه، اقدام به ارسال کمکهای نظامی و تسلیحاتی به دولت زلنسکی کردهاند. این در حالیست که پایان درگیری در اوکراین میتواند یکبار دیگر توجیه سنتی آمریکا برای مداخله نظامی در سراسر جهان را زیر سوال ببرد.
گسترش صنعت نظامی آمریکا
جنگ در اوکراین خزانه شرکتهای نظامی ـ صنعتی به ویژه در کشورهای حامی کی یف را احیا کرده است. به هیمن دلیل، بزرگترین ذینفع مسدود شدن راه حل دیپلماتیک و ایجاد بن بست برای توقف جنگ در اوکراین، مجتمع های صنعتی ـ نظامی ایالات متحده هستند که حدود ۳۹ درصد تجارت تسلیحات در جهان را در اختیار دارند.
فشار لابی تولیدکنندگان تسلیحات در آمریکا به حدی است که برخی، سیاست خارجی این کشور را گروگان مجتمعهای صنعتی ـ نظامی تلقی میکنند. به اعتقاد این گروه، سیاست خارجی آمریکا در دهههای گذشته، اسیر فشارهای صنعت تسلیحاتی بوده که نشان دهنده دستهای پنهان در شکل دادن به جنگهایی است که این کشور به راه انداخته است. در واقع دولتهای آمریکا تحت فشار لابی صنعت تسلیحات در بسیاری از درگیریها و جنگها از جمله جنگ در ویتنام، عراق و افغانستان درگیر شده اند.
نباید از یاد برد که سازندگان تسلیحات آمریکایی، در پس پرده از گسترش ناتو نیز حمایت کردهاند. زیرا چنین امری به معنای به دست آوردن بازارهای جدید برای جبران کاهش تقاضای محصولات نظامی محسوب میشد. چنانکه این شرکتها توانستند پس از الحاق مجارستان، جمهوری چک و لهستان، به سودهای کلانی دست یابند و احتمال میرود با الحاق فنلاند و سوئد، این سودها افزایش یابند.
با توجه به تعهد کشورهای ناتو به تبعیت از سیستم تسلیحاتی ناتو که متکی بر سیستمهای دفاعی آمریکاست و با در نظر گرفتن اینکه حدود ۶۰ درصد از توان نظامی اروپا از خارج از اتحادیه تأمین میشود، تردیدی نیست که آمریکا از تداوم جنگ در اوکراین سود میبرد. به همین دلیل، در شرایطی که آمریکاییها به خوبی میدانند که ارسال سلاحهای تهاجمی و بالا بردن سطح و کیفیت تسلیحات، کی یف را قادر به کسب پیروزی نخواهد کرد اما از تداوم جنگ حمایت می کنند. زیرا طولانی شدن جنگ هم برای صنایع نظامی و تسلیحاتی آمریکا سودآور است و منافع بی شماری در حفظ موقعیت آمریکا دارد.
بر این اساس ایالات متحده آمریکا نه تنها به هیچ ابتکاری برای حل مناقشه اهمیت نمیدهد، بلکه بیش از آنکه نگران آینده اوکراین باشد، نگران دستیابی به اهداف و استراتژی خود است. چنانکه در طول تاریخ، هیچگاه امپراتوریها به قربانیان خود اهمیت ندادهاند و از میزان ویرانی، خسارات عظیم و زشتی جنایات مرتکب شده، پشیمان نشدهاند، آمریکا نیز برای حفظ موقعیت هژمونیک خود، به انحاء مختلف سیاستهای جنگ افروزانه را توجیه میکند؛ سیاستهایی که برای رسیدن به اهداف عالیتر و آرمانهای حاکمیتی ایالات متحده است و ارتباطی به اوکراین و مردم این کشور ندارد که عملا به قربانیان واشنگتن تبدیل شده اند.