دیپلماسی ایرانی – اگرچه به باور و اذعان بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران امر، روسیه توانست با عدم حمایت از ارمنستان در جنگ ۴۴ روزه قره باغ در پاییز سال گذشته نیکول پاشینیان، نخست وزیر این کشور (ارمنستان) را به دلیل سیاست های غرب گرایانه تنبیه کند، اما به نظر میرسد که در تحولات بعد از این جنگ هم شاهد نوعی سکوت، انفعال و مماشات کرملین در قبال تحولات قفقاز جنوبی هستیم تا جایی که جمهوری آذربایجان و ترکیه ذیل رزمایشهای متعدد نظامی دو یا چند جانبه عملا تا تحت الشعاع قرار دادن منافع روسیه در این منطقه هم پیش رفته اند. از این حیث چرایی این سکوت روس ها جای سوال دارد؟ آیا این سکوت کرملین عمدی است یا خیر؟ آیا تحولات و تحرکات در منطقه قفقاز جنوبی بدون مدیریت مسکو در جریان است؟ آیا آن گونه که تصور می شود ارمنستان از جانب به روس ها به حال خود رها شده است؟ دیپلماسی ایرانی برای پاسخ به این سوالات و پرسش هایی از این دست، گفت وگویی را با شعیب بهمن، تحلیلگر ارشد مسائل روسیه و حوزه قفقاز پی گرفته است که در ادامه میخوانید:
اگر چه روسیه با عدم حمایت از ارمنستان در جنگ ۴۴ روزه قره باغ در پاییز سال گذشته، ایروان و شخص نیکول پاشینیان، نخست وزیر این کشور را به دلیل سیاست های غرب گرایانه تنبیه کرد، اما سوالی که ذهن را درگیر می کند این است که چرا پوتین در برابر تحرکات و اقدامات جمهوری آذربایجان و به خصوص ترکیه در قفقاز جنوبی طی یک سال بعد از جنگ قره باغ سکوت کرده است تا جایی که این سکوت کرملین سبب شده باکو و آنکارا عملاً منافع مسکو در این منطقه را تحت الشعاع قرار دهند. پیرو این نکته شاهد برگزاری تعداد زیادی رزمایش مشترک نظامی دو یا چندجانبه با محوریت باکو و آنکارا بودیم. در این بین رزمایش سپتامبر سال جاری (شهریور) توسط ترکیه و جمهوری آذربایجان، رزمایشی بود که در ۳۰۰ متری صلح بانان روسی انجام گرفت. نکته مهمتر اینجاست که با توجه به نوع سلاح ها، تاکتیک های به کار رفته و نیز منطقه عملیاتی در مانور مذکور، این رزمایش به لحاظ ژئوپلتیک بسیار معنادار بود، چرا که هدف آن تمرین باکو و آنکارا برای مسدود کردن کریدور لاچین و محدود کردن نفوذ روسیه در سواحل خزر بود. حال از نگاه شما دلیل یا دلایل مماشات روس ها در برابر اقدامات، تصمیمات و تحرکات جمهوری آذربایجان و ترکیه در منطقه قفقاز جنوبی چیست؟
در پاسخ به سوال شما ابتدا به ساکن باید از نگاه روس ها مسئله ترکیه را از آذربایجان تفکیک کرد.
از چه بابت؟
از این بابت که ترکیه تفاوت جدی به لحاظ ژئوپلتیک با جمهوری آذربایجان و ارمنستان در قره باغ دارد. این دو کشور به صورت مستقیم به تنش سنتی قره باغ درگیرند، اما ترکیه کشور و بازیگری است که با حمایت از آذربایجان به فکر نفوذ ژئوپلتیک در این منطقه است. ضمن اینکه باید رخدادهای جنگ ۴۴ روزه قره باغ را به صورت کامل مورد بررسی قرار داد و دید که نتایج و خروجی این جنگ تا چه اندازه با منافع و اهداف مسکو همخوانی داشته است و تا چه اندازه منافع کرملین را در این منطقه تهدید کرد؟ در این خصوص باز هم شاهدیم که تفاوت جدی بین ترکیه و جمهوری آذربایجان وجود دارد. چرا که به هر حال با انجام توافق صلح مسکو و میانجیگری روس ها در جنگ سال گذشته که با تحکم کرملین بر باکو و ایروان و کشاندن هر دو طرف به پای میز مذاکره، عملاً یک حوزه نفوذ جدید برای روسیه در منطقه قفقاز جنوبی شکل گرفت؛ موقعیتی که روسیه بر مبنای آن توانسته است بر منطقه قره باغ تسلط نظامی و امنیتی پیدا کند. معنی این گزاره آن است که کرملین توانسته است در جایی حضور پیدا کند که هم کنترلی روی جمهوری آذربایجان داشته باشد، هم مدیریتی روی جمهوری ارمنستان شکل دهد، اما این مسئله در خصوص ترکیه صدق نمی کند.
ذیل نکات یاد شده سوال دیگری که ذهن را درگیر میکند این است که آیا کرملین با این توافق صلح به همه منافع و اهداف خود در قفقاز جنوبی دست پیدا کرده است. به هر حال بر اساس آنچه که در سوال نخست به آن اشاره کردم ذیل ادوات، جنگ افزارها، تاکتیکهای به کار گرفته شده و همچنین منطقه رزمایش مشترک نظامی جمهوری آذربایجان و ترکیه در سپتامبر سال جاری به نظر می رسد که باکو و آنکارا، هم به دنبال بستن کریدور لاچین هستند و هم کاهش نفوذ و سیطره روسیه بر منطقه دریای خزر در سر دارند؟
همانگونه که در سوال نخست به درستی اشاره کردید روسیه عملاً پاشینیان غرب گرا در جنگ ۴۴ روزه قره باغ سال گذشته تنبیه کرد تا ایروان بفهمد که بازیگر اصلی در منطقه قفقاز جنوبی چه کشوری است. از طرف دیگر روس ها با عدم حمایت از ارمنستان در جنگ سال گذشته فرصت جدیدی هم برای جمهوری آذربایجان فراهم کرد، این فرصت جدید مبنی بر این بود که باکو هم به مانند ایروان باید از سیاست غرب گرایانه خود بکاهد در غیر این صورت در بزنگاه ها و برهه های حساس، روسیه به مانند ارمنستان، جمهوری آذربایجان را هم تنبیه خواهد کرد. در ضمن کرملین سعی دارد جمهوری آذربایجان را به سمت همگرایی بیشتر با پیمان های اوراسیایی ترغیب کند. چون مسکو حضور سه کشور قزاقستان به عنوان یک کشور کلیدی در آسیای مرکزی، جمهوری آذربایجان در منطقه قفقاز جنوبی و اوکراین در شرق اروپا را در پیمان اقتصادی اوراسیایی بسیار مهم تلقی می کند. زیرا این سه کشور سه قدرت اقتصادی بعد از روسیه در منطقه اوراسیا قلمداد میشوند. خوب قزاقستان که در همان ابتدا به این پیمان مدنظر روسیه پیوست، پیوستن اوکراین به این پیمان با تحولات سال ۲۰۱۴ عملا غیر ممکن شد. در این بین تنها جمهوری آذربایجان بود که همواره نگرانی های امنیتی از بابت حضور ارمنستان در قره باغ را بهانه ای برای عدم پیوستن به پیمان اقتصادی مد نظر روسیه عنوان میکرد. لذا مسکو عملاً با رخدادهای جنگ قره باغ در پاییز سال گذشته به نوعی توانست طرح کازان از سوی لاوروف در دهه ابتدایی قرن بیست ویکم را مبنی بر دادن مناطق اطراف قره باغ به جمهوری آذربایجان محقق کند تا در آینده از دادن این امتیازات به باکو بهره برداری کند. چون این دَین و وامداری جمهوری آذربایجان به روسیه سبب خواهد شد که این آذری ها در مسیر مد نظر کرملین حرکت کند و نهایتا جمهوری آذربایجان در ساختارهای اوراسیایی ادغام شود و به همان میزان هم سیاست غرب گرایانه باکو را کمرنگ تر خواهد شد. اینها علاوه بر آن است که روسیه، هم توانست پاشینیان غربگرا را تنبیه کند تا دیگر ایروان به سمت سیاست های غرب گرایانه نرود و تا مدت ها ارمنستان را زیر چتر خود برد و هم این که به واسطه طرح صلح عملا روسیه توانست نیروهای نظامی خود را در قفقاز جنوبی به خصوص قره باغ مستقر کند تا کنترل و مدیریت امنیتی هم زمانی روی جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان در این منطقه حساس (قره باغ) داشته باشد. یعنی روس ها با یک تیر چند نشان را در منطقه قفقاز جنوبی زده است. با توجه به نکات یاد شده اگر به قول شما روسیه طی یک سال گذشته بعد از جنگ قره باغ در برابر اقدامات و تحرکات جمهوری آذربایجان و ترکیه در منطقه قفقاز جنوبی سیاست مماشان را پی گرفته به دلیل همین اهداف بلندمدتی است که کرملین برای خود در این منطقه طراحی و تعریف کرده است.
اما برخلاف آنچه که عنوان داشتید به نظر می رسد که با ورود گرجستان به جبهه جمهوری آذربایجان و ترکیه در مناقشه قفقاز جنوبی و قره باغ عملاً تحولات این منطقه بر مبنای سیاست ها و اهداف بلند مدت مسکو پی گرفته نمی شود، چراکه تفلیس تقابل جدی با سیاستهای کرملین دارد. این در حالی است که لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه در دیدار با حسین امیرعبداللهیان، همتای ایرانی خود طرح «۳+۳» (جمهوری آذربایجان، گرجستان و ارمنستان در یک طرف و روسیه، ترکیه و ایران در طرف دیگر) را برای مدیریت مناسبات سیاسی، دیپلماتیک، امنیتی، اقتصادی، تجاری و ترانزیتی منطقه قفقاز جنوبی پیشنهاد داد که به نظر می رسد بستری برای شکل گیری این طرح وجود ندارد. چرا که جمهوری آذربایجان و گرجستان با در یک گسل کامل با ارمنستان قرار دارند و حتی با مدیریت ترک ها این کشور (ارمنستان) را در محاصره کامل ژئوپلیتیک قرار داده اند و در طرف دیگر هم این ترکیه است که ساز ناکوکی با سیاست های روسیه و ایران می زند؟
گفته های من دال بر این نیست که تحولات منطقه قفقاز جنوبی به طور کامل با مدیریت روسیه در حال پیگیری است و روس ها بازیگر تمام کننده این منطقه به شمار می روند، اما در عین حال باید گفت که روسیه به عنوان یکی از بازیگران درجه یک و صاحب نفوذ در تحولات منطقه قفقاز جنوبی عمل می کند. به هر حال با تحکمی که کرملین بر باکو و ایروان برای پایان دادن به جنگ پاییز سال گذشته از خود نشان داد به نظر میرسد اگر روسیه مهمترین بازیگر این منطقه نباشد قطعاً یکی از مهمترین بازیگران به شمار می رود که توانسته با توافق صلح نفوذ خود را در ابعاد مختلف تسری بدهد. ولی همزمان نباید نقش و نفوذ کشورهای دیگری از ترکیه و اسرائیل گرفته تا ایالات متحده، اروپایی ها و … را در این منطقه نادیده بگیریم. به هر حال آمریکا در کشور گرجستان توانست انقلاب رنگی را اجرایی کند و نظام سیاسی این کشور را تغییر بدهد، ضمن اینکه رئیس جمهور گرجستان تابعیت فرانسوی دارد. در عین حال نباید قراردادهای تجاری کلان و سرمایه گذاری های گسترده اسرائیل در گرجستان و تا حدودی جمهوری آذربایجان را به موازات تعمیق مناسبات اقتصادی آنکارا – تفلیس را هم کنار بگذاریم. لذابسیار ساده انگارانه است که بخواهیم تصور کنیم تمام تحولات منطقه قفقاز جنوبی به طور کامل در دست روسیه قرار دارد و ترک ها، اسرائیلیها، آمریکاییها، اروپاییها و … نقش و نفوذی در منطقه ندارد. در نتیجه باید گفت که اگرچه جنگ ۴۴ روزه قره باغ در پاییز سال گذشته با برنامه ریزی روسیه شکل نگرفت، اما با مدیریت و کنترل این جنگ، خروجی آن تا حد بسیار زیادی با اهداف و منافع مسکو در این منطقه انطباق دارد. در این بین نکته بسیار مهم دیگری که در سوالتان مطرح شد محاصره ژئوپلیتیک جمهوری ارمنستان توسط گرجستان، جمهوری آذربایجان و ترکیه با مدیریت آنکارا بود. این محاصره وجود دارد، اما این محاصره تهدیدی برای منافع روسیه ایجاد نمی کند. به نظر تبعات مخرب و منفی این مسئله در درجه اول برای خود جمهوری ارمنستان و بعد از آن جمهوری اسلامی است، حتی شدت تاثیرات منفی این محاصره برای ایران بیشتر خواهد بود تا ارمنی ها. چرا که روی میزان صادرات کشورمان به ارمنستان اثر مستقیم دارد.
دلیل این عقب ماندگی ایران در منطقه قفقاز جنوبی را در چه پارامتر یا پارامترهایی می بنید؟
اولین و مهمترین پارامتر این است که متاسفانه جمهوری اسلامی ایران یک سیاست مدون، جدی، دقیق و برنامه ریزی شده برای گسترش نفوذ خود در منطقه قفقاز جنوبی نداشته است تا بتواند مناسبات خود را با آذربایجان، ارمنستان و گرجستان مدیریت کند. پارامتر دیگر هم متاسفانه به فقدان ابتکار عمل ایران در قره باغ به خصوص در جریان جنگ سال گذشته و نیز تحولات بعد از آن جنگ در یک سال اخیر تا به اکنون باز می گردد. البته در کنار آن بازیگری مخرب و منفی برخی کشورها از ترکیه تا اسرائیل و … را نباید نادیده گرفت. چون مجموعه این کشورها سعی میکنند ایران را در یک محاصره کامل قرار دهند و از هر طریق ممکن نفوذ جمهوی اسلامی را در این منطقه یا قطع کنند و یا به حداقل برسانند.
گزاره قبلی شما یعنی تفاوت جمهوری آذربایجان با ترکیه در منطقه قفقاز جنوبی از دید روسها را بیشتر کالبدشکافی کنیم. پیرو این کالبدشکافی سوال پیشین خود را تکرار میکنم چرا به باور حضرتعالی از دید مسکو تفاوت جدی بین بازیگری جمهوری آذربایجان با بازیگری ترکیه در قفقاز جنوبی وجود دارد؟
واقعیت آن است که روس ها و ترک ها طی این سالها به خصوص یک دهه اخیر نوعی سیاست متناض رقابت و همکاری را پیش برده اند. یعنی آنکارا و مسکو در بسیاری از تحولات با هم اختلاف، تقابل و رقابت داشتند و حتی در مقاطعی هم با هم سرشاخ شده اند، در عین حال مسکو و آنکارا همکاری های نزدیک اقتصادی و دیپلماتیک هم داشته و دارند. یعنی روسیه و ترکیه این رقابت و همکاری توامان را از حوزه دریای سیاه و بالکان گرفته تا سوریه در منطقه خاورمیانه، الجزایر و لیبی در آفریقا، افغانستان در آسیای میانه، قفقاز جنوبی و … پی گرفته اند؛ بنابراین مسکو بازیگری و نفوذ ترکیه در منطقه قفقاز جنوبی و به خصوص قره باغ را در یک فضا و پس زمینه بزرگ تر مورد تحلیل قرار می دهد. یعنی روسیه سعی میکند تنها تحرکات نظامی و امنیتی ترکیه در این مطقه مد نظر قرار ندهد، بلکه در یک دید بزرگ تر به آینده مناسبات دیپلماتیک، اقتصادی، تجاری سیاسی و … با ترک ها هم نگاه دارد. خصوصاً اینکه نوع عملکرد و واکنش روسیه در برابر ترکیه در منطقه قره باغ که نطقه حساسی برای ترک ها به شمار می رود می تواند روی دیگر پرونده های همکاری روسیه و ترکیه از آفریقا تا خاورمیانه، آسیای میانه، بالکان و … اثرگذار باشد. پس روسیه برای آنکه بتواند همراهی و همکاری ترکیه در دیگر پرونده ها را داشته باشد سعی می کند نوعی مماشات را در برابر نفوذ آنکارا در قفقاز جنوبی پی بگیرد.
تمرکز جدی تری بر همین نکته پایانی شما داشته باشیم. چرا که بسیاری معتقدند نوع همکاری روسیه و ترکیه در سوریه قطعا می تواند تاثیر مستقیمی بر آینده مناسبات و همکاری های آنکارا و مسکو در منطقه قفقاز جنوبی و قره باغ داشته باشد. در همین رابطه بعد از سفر ۱۴ سپتامبر/ ۲۳ شهریور بشار اسد به روسیه و دیدارش با پوتین شاهد سفر ۲۹ سپتامبر/ ۷ مهر اردوغان به سوچی و دیدارش با همتای روسش حول تحولات سوریه و حضور نیروهای ترکیه در این کشور بودیم؛ دیداری که چندان هم با توفیق و دستاورد برای آنکارا همراه نبود و حتی به نظر می رسد دیدار پوتین و همتای ترکش در فضای دوستانه ای هم پی گرفته نشد. چون هم دیدار مذکور با نشست مطبوعاتی همراه نبود و هم اینکه رئیس جمهوری روسیه بعد از دیدار پشت درهای بسته با اردوغان جمله معناداری را عنوان کرد که «گفت وگوهای ما (پوتین و اردوغان) همیشه بدون مشکل پیش نمی رود» که نشان داد سطح اختلافات دو رئیس جمهوری در مسائل مورد بحث زیاد بوده است. مضافا بعد از این دیدار شاهد خروج نظامی ترکیه از ادلب هم بودیم. این در حالی است که پیش از این سفر اردوغان در سفر ۱۹ سپتامبر/ ۲۸ شهریور به ایالات متحده برای حضور در در هفتاد و ششمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل و متعاقبش دیدار با بایدن هم چندان قرین موفقیت نبود و عملا دست خالی از آمریکا بازگشت؛ بایدنی که از همان ابتدا صراحتا عنوان داشته محوریت فعالیت سیاست خارجی دولتش در قبال ترکیه تلاش برای ساقط کردن حکومت اردوغان از طریق حمایت جدی و قاطع از احزاب و جریان های رقیب او در ترکیه خواهد بود. در عین حال به اعتراف صریح خود اردوغان بیشترین چالش و تنش دو کشور از زمان اغاز ریاست جمهوری بایدن شکل گرفته است. در همین راستا آمریکایی ها رسما ترکیه را از کنسرسیوم پروژه ساخت جنگنده اف – ۳۵ اخراج کرد. حال که رجب طیب اردوغان، هم مغصوب جو بایدن است و هم به نوعی مطرود روس ها چه برنامه ای برای آینده همکاری ها با کرملین دارد؟ آیا به واقع ذیل گفته های شما دیگر پروندهها و حوزههای همکاری روسیه و ترکیه مانند سوریه میتواند در منطقه قفقاز جنوبی و قرهباغ اثرگذار باشد؟
در سوال شما نکات متعدد و مهمی مطرح شد که باید به صورت جداگانه مورد ارزیابی قرار گیرد. ابتدا به ساکن من هم معتقدم اردوغان به نقطه ای رسیده است که هم به نوعی با مخالفت کاخ سفید در پیشبرد سیاست های، چه در داخل ترکیه و چه در سیاست خارجی مواجه است و به قول شما مغضوب بایدن است. البته این مهم به دلیل تبعات عملکرد اردوغان به خصوص بعد از کودتای سال ۲۰۱۶ بود که سبب شد گسل آنکارا و واشنگتن شدت پیدا کند و هم در کنار آن همانگونه که قبلا گفتم ترکیه نوعی از همکاری و رقابت های توامان را با روسیه در پرونده های متعدد پی گرفته است. حتی گاهی ترکیه با روس ها سرشاخ هم شده است که مهمترین این سرشاخ شدن ها در سوریه بود. پس بدیهی است در برخی از این مسائل با مخالفت پوتین همراه شود و عملاً در پرونده سوریه طرد شود. البته این مسئله به معنای طرد کامل ترکیه نیست، چون سطح مناسبات دیپلماتیک، تجاری، اقتصادی امنیتی و مسائل دیگر جاری بین روسیه و ترکیه سبب شده است که کرملین به همکاری با آنکارا نیازمند باشد. از طرف دیگر بعد از وقوع جنگ قره باغ در پاییز سال گذشته بارها بر این نکته تاکید داشتم که جنگ قره باغ در سال گذشته در پیوستگی کامل با تحولات منطقه غرب آسیا با محوریت سوریه و عراق قرار دارد. یعنی هم به دلیل حضور عریان و مستقیم بازیگرانی نظیر ترکیه و اسرائیل در این جنگ، هم نوع پیشروی نظامی نیروهای آذربایجان در قره باغ و مهمتر از آن طرح هایی مبنی بر ایجاد انسداد مرزی، زمینی و ترانزیتی بین جمهوری اسلامی ایران و جمهوری ارمنستان نشان داد که تحولات قفقاز جنوبی بعد از جنگ قره باغ در پیوند کامل با تحولات غرب آسیا قرار دارد. یعنی سعی شد نفوذ ایران در سوریه و عراق با قطع حضور جمهوری اسلامی در قفقاز جنوبی پاسخ داده شود. این مسئله پیشتر، هم مورد توجه ترکیه و هم مورد توجه روس ها بود. در این بین متاسفانه مقامات مسئول در جمهوری اسلامی ایران خیلی دیر متوجه این واقعیت شدند. یعنی ایران در مقایسه با ترکیه و روسیه خیلی دیر فهمید که تحولات خاورمیانه چه تاثیر مستقیمی بر تحولات منطقه قفقاز و جنگ قره باغ در سال گذشته داشت و دارد. به همین دلیل تهران خیلی دیر دست به واکنش در منطقه قفقاز جنوبی زد. چون تا زمانی که به صورت رسمی و عریان منافع و امنیت ایران در مرزهای شمالی غربی از جانب آذربایجان و ترکیه تهدید نشد، ایران عملاً دخالت جدی و معناداری در تحولات منطقه قفقاز جنوبی نداشت. از طرف دیگر همانگونه که عنوان داشتم نوعی سیاست رقابت و همکاری توأمان در مناسبات روسیه و ترکیه وجود دارد، به همین دلیل اختلافات آنکارا و مسکو در تحولات سوریه طی چند سال اخیر به صورت فریز شده باقی مانده بود، اما طی چند هفته گذشته روسیه مخالفت جدی با تحرکات ترکیه در منطقه ادلب داشتند که با سفر بشار اسد به روسیه، حساسیت آنکارا دوچندان شد تا جایی که اردوغان خود به روسیه رفت تا دیداری با پوتین داشته باشد که چندان هم موفقیت آمیز نبود. البته این اختلافات در خصوص لیبی، افغانستان، الجزایر و حتی شبه جزیره کریمه تداوم پیدا کرده است، به گونه ای که ترکیه بخشی از ساکنان کریمه را ترک تبار می داند و ذیل همین بهانه سعی در نفوذ در حوزه استحفاظی روسیه دارد. یعنی آنکارا با نگره های دینی و قومی به دنبال آن است که در حوزههای نفوذ روسیه دخالت کند. با این حال مسکو به دلیل سطح مناسبات با ترکیه سعی می کند نوعی مدیریت را در روابط پیش ببرد. یعنی پوتین به جای بحران افزایی و تشدید تنش در روابط با آنکارا و اردوغان، نوعی مدیریت و تنش زدایی را پیش برده است. لذا هوشمندی روس ها به مراتب جدی تر و پررنگ تر از ترک هاست. چون اگر روسیه قرار بود در ادلب، جنگ قره باغ، شبه جزیره کریمه، الجزایر، لیبی، افغانستان و … وارد تقابل و تنش با ترکیه شود به هیچ یک از دستاوردهای امروز با ترکیه نمی رسید.
منظور ملموس و عینی شما از دستاوردهای روسیه ذیل تداوم همکاری و مدیریت مناسبات با ترکیه چیست؟ آیا مراد و منظور شما صرفا خرید سامانه دفاعی اس – ۴۰۰ و اس – ۵۰۰ است؟
اولا که تنوع و سطح مناسبات اقتصادی و تجاری دو کشور بسیار بالاست که خود یک دستاورد جدی برای کرملین محسوب می شود. در ضمن خرید سامانه موشکی اس – ۴۰۰ و اس – ۵۰۰ روسیه توسط ترک ها چیز کمی نیست. چون روسیه برای اولین بار بعد از پایان جنگ سرد توانسته است به یکی از اعضای کلیدی و مهم ناتو یعنی ترکیه سامانه دفاعی بفروشد. این اتفاق بسیار مهمی است. از این حیث که ناتو بزرگترین و مهمترین تهدید امنیتی برای روسیه به شمار می رود. حال همین ناتو به جایی رسیده است که یکی از اعضای کلیدی آن، اگر نگوییم به یک واگرایی کامل با ناتو رسیده است، اما در یک اختلاف نگاه و گسل ساختاری به دنبال همکاری با روسیه است. بنابراین از نگاه روس ها مدیریت روابط با ترکیه کار ارزشمندتر و به مراتب پرسودتری است تا اینکه بخواهند روابط با ترک ها را به سمت تنش و بحران پیش ببرند.