شعیب بهمن
شرایط روسیه و اوکراین به نحوی است که عملا هیچ یک از طرفین توان نادیده گرفتن دیگری را ندارد. اوکراین به لحاظ جغرافیایی و ژئوپولتیکی برای روسیه از اهمیت خاصی برخوردار است و در طرف مقابل روسیه نیز به لحاظ اقتصادی و تامین انرژی اهمیت بسیار زیادی برای اوکراینی ها دارد و به نوعی هر دو کشور پیشینه تاریخی و پیوستگی های متعددی از دوره اتحاد جماهیر شوروی داشتند و همین موضوع مزید بر علت شده است که برای یکدیگر مهم باشند. ولی در عین حال مسائلی در روابط روسیه و اوکراین وجود دارد که به نظر می رسد وارد فازی شده است که حل و فصل آن بسیار پیچیده است. به طور مثال موضوع شبه جزیره استراتژیک کریمه که در پی تحولات سال ۲۰۱۴از اوکراین جدا و ضمیمه خاک روسیه شد به نظر می رسد به عنوان مساله لاینحل در روابط روسیه و اوکراین باقی خواهد ماند که نه روس ها تمایل دارند از الحاق کریمه به خاک خود دست بکشند و نه اوکراینی ها می توانند با این موضوع کنار بیایند که کریمه را از خاک خود جدا کنند از سوی دیگر مساله مهمی که در این بین وجود دارد موضوع منطقه شرق و جنوب اوکراین که معروف به دمباس است و از شروع بحران اوکراین تا به امروز در یک وضعیت خودمختار به سر می برد، چرا که افراد طرفدار جدایی طلبی و روسیه هستند که کنترل اوضاع را در این منطقه در اختیار دارند و حاضر به هیچگونه مصالحه با دولت اوکراین نیستند،چرا که انتخابات ریاست جمهوری اخیر در شرق اوکراین برگزار نشد.
بنابراین وضعیت ارضی و مرزی تبدیل به یک چالش پیچیده در روابط میان دو کشور شده است. اگرچه مساله دونباس می تواند در آینده به عنوان وجه المصالحه میان طرفین قرار بگیرد و به نوعی یک حالت خودمختاری به این مناطق دهد، ولی موضوع کریمه کماکان به احتمال زیاد لاینحل باقی بماند. علاوه براینکه مساله رابطه روسیه و اوکراین در طول سال های پس از فروپاشی شوروی تنها تحت تاثیر روابط دوجانبه نبوده و معمولا یک عامل سوم مانند امریکا و اروپا در آن دخیل بوده است و همیشه این عامل سوم تبدیل به موضوعی مخرب شده است و روابط بین کی یف و مسکو را تحت تاثیر قرار داده است.
در نتیجه سیاست غرب در قبال اوکراین نیز چالش دیگری است که روابط روسیه و اوکراین را به یک رابطه سه ضلعی تبدیل کرده و اگر بناست توافقی بین دو طرف صورت گیرد قطعا باید مورد توافق اروپا و غرب نیز باشد. در نتیجه با وجود تمام پیوندها اشتراکات و نیازهایی که روسیه و اوکراین به یکدیگر دارند ولی چشم انداز چندان روشنی نمی توان برای بهبود مناسبات میان طرفی متصور شد.
در سوی دیگر اکنون در اروپا نیز شاهد شکاف های جدی در خصوص روسیه هستیم. این شکاف ها را می توان به چند دسته تقسیم کرد. دسته اول شکافی است که بین کشورهای اروپایی و امریکا وجود دارد، به نحوی که این کشورها طی سال های گذشته از سیاست امریکا در قبال روسیه به ویژه در اروپای شرقی و همین مساله اوکراین احساس می کنند که به نوعی ضربه خوردند، چرا که امریکایی ها فاصله جغرافیایی بسیار زیادی با روسیه دارند و عملا این اروپایی ها هستند که در مجاورت روسیه قرار دارند. علاوه براین نسبت به امریکا، اروپایی ها روابط اقتصادی و وابستگی های بیشتری به روسیه دارند در نتیجه مجموعه این مسائل باعث شده است که اکنون شاهد یک نوع اختلاف نظر بین اروپا و امریکا درخصوص روسیه باشیم. به ویژه اینکه با تغییرو تحولات در امریکا و با روی کارآمدن دولت ترامپ در این کشور و تمایل شخصی وی برای بهبود روابط با روسیه، اروپایی ها احساس کردند که به نوعی فریب امریکایی ها را خورده اند و مشخص شد که ایالات متحده شریک مطمئنی در تقابل با روسیه نیست.
بنابراین اروپایی ها حس کردند که در این رویارویی و تقابل با روسیه به نحوی تنها ماندند و امریکایی ها حمایت لازم را از آنها نمی کنند. علاوه براین در داخل اروپا نیز شاهد چنددستگی درباره سیاست این کشورها در قبال روسیه هستیم. به عنوان مثال برخی کشورها مانند یونان و ایتالیا تمایل دارند که روابط گرم و دوستانه ای با روسیه برقرار شود و در درجه پایین تر کشورهایی مانند آلمان و فرانسه اعتقاد دارند که به دلیل وجود نیازهای متقابل و مسائل امنیتی برای جلوگیری از گسترش تهدیدات امنیتی روسیه برای اروپا باید با این کشور وارد تعامل و همکاری متقابل شد. در این بین برخی کشورهای دیگر همچون بریتانیا، لهستان و کشورهای حوزه دریای بالتیک عملا سیاست تقابل جویانه ای در برابر روسیه دارند و خواهان افزایش تنش با مسکو هستند.
در نتیجه در داخل اروپا شاهد چنددستگی و وجود دیدگاه های مختلف در مورد روسیه هستیم. البته به نظر می رسد با خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و به وجود آمدن بحث برگزیت تا حد زیادی از وزن کشورهای ضدروس در اتحادیه کاسته خواهد شد زیرا بریتانیا به عنوان یک وزنه موثر در اتحادیه نقش مهمی را در هدایت و پیشبرد سیاست های ضد روسی داشت و همگرایی بیشتری نسبت به سایر کشورها با سیاست های امریکا در اتحادیه داشت. در نتیجه این موضوع می تواند جبهه ضدروس در اتحادیه اروپا را تلطیف کند ولی به هرحال واقعیت آن است که دیدگاه های متعددی نسبت به روسیه و نحوه تعامل با این کشور وجود دارد. از سوی دیگر در مسیر حل بحران اوکراین و نزدیکی اروپا با روسیه، فرانسوی ها در حال ایفای نقش موثری در این زمینه هستند. فرانسه همواره توانسته اقدامات قابل توجهی را در حل بحران هایی که روسیه در اروپا داشته انجام دهد. به عنوان مثال فرانسه از جمله کشورهای تاثیرگذار در آتش بس روسیه و گرجستان در سال ۲۰۰۸ بود و همین نقش را فرانسوی ها در بحران اوکراین برای فروکش کردن آن ایفا کردند. آنها سعی کردند رایزنی های گسترده ای را بین طرفین انجام دهند.
واقعیت آن است در شرایط فعلی فرانسه اساسا تنها کشوری است که قابلیت ایفای چنین نقشی را در اروپا دارد. به این دلیل که بریتانیا درگیر مسائل داخلی خود است و در آلمان نیز خانم مرکل وضعیت متزلزلی دارد و در آینده ای نزدیک از سمت خود کناره گیری خواهد کرد. در نتیجه فرانسه تنها کشوری است که در شرایط فعلی این قابلیت را دارد که اتحادیه اروپا را در مسائل و مناقشات بین المللی نمایندگی کند. در موضوع برجام و بحران روابط ایران و امریکا نیز شاهد آن بودیم که فرانسوی ها وارد شدند و برای حل بحران قدم پیش گذاشتند، در مساله روسیه و اوکراین نیز فرانسوی ها نقش مهمی را ایفا می کنند. ولی اینکه بگوییم میانجیگری موثر خواهد بود و موجب حل بحران خواهد شد واقعیت آن است که چنین اتفاقی رخ نخواهد داد ولی میانجیگری های فرانسه به بهبود روابط روسیه با سایر کشورهای اروپایی کمک خواهد کرد.
روزنامه اعتماد