مقدمه
روسیه و منطقه غرب آسیا به سبب نزدیکی جغرافیایی از روابط بسیار دیرینهای برخوردارند. این امر باعث شده که روسها در طول تاریخ به این منطقه رویکردی راهبردی داشته باشند و تلاش کنند در تحولات آن به ایفای نقش بپردازند. در حالی که بسیاری از کشورهای قدرتمند، به غرب آسیا همچون منطقهای مینگرند که محل استخراج نفت است و میتواند نیازهای آنها را در حوزه انرژی تأمین کند، اما چنین امری برای روسیه که خود از ذخایر عظیم نفت و گاز برخوردار است، صادق نمیباشد. در نتیجه، منافع، اهداف و راهبردهای روسیه با سایر بازیگران تأثیرگذار در منطقه تا حد زیادی تفاوت دارد. در واقع بهرغم آنکه روسها در مسائلی چون مبارزه با تروریسم، روند صلح، منع تکثیر جنگافزارهای کشتار جمعی، مبارزه با قاچاق مواد مخدر و جرایم سازمانیافته با کشورهای غربی منافع یکسانی دارند، در مسائلی همچون تغییر نظامهای سیاسی، تغییر سیستمهای نظامی و گسترش لیبرالیسم غربی در کشورهای منطقه، از نگرانیهای مهمی برخوردار میباشند. به همین دلیل سیاست خارجی روسیه در منطقه غرب آسیای از انعطاف بیشتری نسبت به سیاست خارجی کشورهای غربی برخوردار است. با توجه به اهمیت رویکرد مسکو به غرب آسیا و همچنین تاثیری که این رویکرد می تواند بر آینده مناسبات با ایران داشته باشد، نوشتار حاضر در پی بررسی ابعاد و زوایای سیاست روسیه در منطقه است.
پیشینه سیاست خارجی روسیه در غرب آسیا
روابط روسیه با منطقه غرب آسیا از تاریخچه دیرینهای برخوردار است. روسیه و ملتهای منطقه از دیرباز با یکدیگر پیوندهای مختلف اقتصادی، فرهنگی و معنوی داشتهاند. این روابط و پیوندهای دیرینه باعث شده که روسیه به عنوان یکی از بازیگران کلیدی صحنه غرب آسیا بهخصوص در زمینه حل و فصل مناقشات و چالشهای این منطقه مطرح باشد. در دوران جنگ سرد، بهخصوص از دهه ۵۰ به بعد، اتحاد جماهیر شوروی به مدت چهار دهه نقشی کلیدی در تحولات غرب آسیا ایفا کرد. با این حال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، پایههای نفوذ روسیه در این منطقه به تدریج سست شد.
سرآغاز دوره احیای نفوذ روسیه در غرب آسیا را باید از یک سو در به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین در سال ۲۰۰۰ جستوجو نمود و از سوی دیگر به رخداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نسبت داد. این دو رویداد موجب شد که روسیه از طرق مختلف به ایفای نقش فعال در امور گوناگون غرب آسیا بپردازد. در این دوره، روسیه برخلاف اتحاد جماهیر شوروی که یک رقابت دائمی با آمریکا برای تسلط بر منطقه غرب آسیا داشت، سیاست نسبتاً منعطفتری را در پیش گرفت. به نحوی که پس از رخداد ۱۱ سپتامبر، مسکو به واشنگتن کمکهای زیادی در راستای مبارزه با تروریسم و سرنگونی حکومت طالبان در افغانستان کرد. با این حال پس از آنکه ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد، روسیه به شدت به مخالفت پرداخت و از اشتباه نابخشودنی واشنگتن سخن به میان آورد.[۱] در این بین روندی که با طرح «خاورمیانه بزرگ» آغاز شد، مسیر کاملاً متفاوتی با منافع و اهداف مسکو داشت؛ زیرا تمام کشورهایی که طی سالهای پس از جنگ سرد با عناوینی چون نظامهای سرکش و محور شرارت، آماج فشارها، تحریمها و اقدامات نظامی آمریکا قرار گرفته بودند، از متحدان سنتی مسکو محسوب میشدند.[۲] از این رو روسیه سیاستهای نسبتاً مستقلانهتری را نسبت به غرب آسیا در پیش گرفت. علاوه بر این، در سالهای بعد ناکامیهای پی در پی ایالات متحده در مهار ناآرامیهای عراق، درگیریهای داخلی در فلسطین میان طرفداران گرههای فتح و حماس، مناقشات روز افزون رژیم صهیونیستی با فلسطینیها و مناقشه هستهای غرب با جمهوری اسلامی ایران نیز موجب شدند که روسیه نقش مؤثرتری در غرب آسیا ایفا کند.
در این بین تحولات غرب آسیا و شمال آفریقا که از سال ۲۰۱۰ به تغییر نظام سیاسی در چند کشور منطقه منجر شد، به شدت سیاست خارجی روسیه را تحت تأثیر قرار داد. اگر چه مواضع روسیه و غرب در برابر اعتراضات و تغییرات روی داده در تونس و مصر تقریباً مشابه بود، با این حال وقوع جنگ داخلی در لیبی و سپس کمک نظامی ناتو به مخالفان دولت قذافی، علاوه بر آنکه به تغییر رژیم در این کشور منجر شد، به اختلافات میان روسیه و غرب در مواجهه با تحولات غرب آسیا نیز دامن زد. چنانکه در مورد سوریه، مواضع روسیه و غرب به طور کلی در دو قطب متضاد قرار گرفت. نحوه موضعگیری کرملین در قبال بحران سوریه را میتوان سرآغاز سیاست جدید روسیه در غرب آسیا تلقی کرد.
مؤلفههای سیاست خارجی روسیه در غرب آسیا
وقوع تحولات جدید در غرب آسیا موجب شد که مسکو ناگزیر به تجدیدنظر در برخی از سیاست ها و رویکردهای سنتی خود شود. بر این اساس روسیه تلاش کرد به طرحریزی راهبردی در منطقه غرب آسیا بپردازد که در صورت تغییر ناگهانی شرایط، غافلگیر نشود. این راهبرد جدید که از انعطافپذیری قابل توجهی نسبت به رویکردهای گذشته مسکو برخوردار بود، مبتنی بر بر یک دیپلماسی پنج ستونی است که اضلاع آن شامل مولفه های زیر می شوند:
۱٫ حفظ تمرکز قوی بر روابط دو جانبه با کشورهای منطقه؛
۲٫ تلاش برای تنوع بخشیدن و توسعه روابط با کشورهای متعارض با یکدیگر؛
۳٫ ایجاد ارتباط فعال با نیروها و جریانهای مخالف علاوه بر حفظ رابطه با مقامات رسمی؛
۴٫ ایفای نقش به عنوان یک بازیگر میانجی و واسط در درگیریها و بحرانهای منطقه در چارچوب قوانین سازمان ملل متحد و بدون حمایت انحصاری از یک طرف یا مخالفت با سایر طرفهای درگیر؛
۵٫ تلاش برای خودداری از اظهارات مقابلهجویانه و اقدام علیه کشورهایی که در مورد مسائل خاص جهانی و منطقهای با روسیه مخالفت میورزند.[۳]
این دیپلماسی پنج ستونی، پایه و اساس سیاست خارجی انعطافپذیر روسیه را در منطقه غرب آسیا مشخص میکند و بیانگر فهم و درک رویکرد روسها به تحولات این منطقه محسوب میشود. به خصوص که روسیه مطابق با دیپلماسی پنج ستونی خود در منطقه غرب آسیا به تدوین سیاست نوینی پرداخته که طی آن سه رهیافت ژئوپلیتیکی، امنیتی و اقتصادی را بهطور همزمان دنبال میکند:
در رهیافت ژئوپلیتیکی، روسیه سعی میکند برای خود یک بلوک قدرت در غرب آسیا تشکیل دهد. با توجه به آنکه روسها در پی نظم جهانی چند قطبی هستند، کشورهای ایران، ترکیه و عربستان سعودی را در منطقه با اهمیت تلقی میکنند. بر این اساس رویارویی با یکجانبهگرایی آمریکا و دستیابی به نقش بینالمللی به عنوان قدرتی جهانی از مهمترین اهداف ژئوپلیتیکی سیاست خارجی روسیه در منطقه غرب آسیا محسوب میشوند. در این راستا مسکو از یک سو سیاست افزایش روابط خارجی با کشورهای معارض امریکا در منطقه نظیر ایران و سوریه را پیگیری می کند و از سوی دیگر تلاش دارد با برقراری رابطه نزدیک با کشورهایی نظیر ترکیه، مصر، عربستان سعودی، اردن و قطر که به صورت سنتی جزو شرکای آمریکا بودهاند، آنها را از مدار غرب خارج کند.
در رهیافت امنیتی، روسیه نگران گسترش افراطگرایی مذهبی در قفقاز شمالی و جمهوریهای مسلماننشین این منطقه است. خطر گسترش تروریسم، افراطگرایی مذهبی و حضور گروههای نظیر داعش میتواند به جداییطلبی برخی از جمهوریها و مناطق نظیر چچن، اینگوش و داغستان دامن بزند. علاوه بر این، روسیه از لحاظ امنیتی، به شدت نگران گسترش تسلیحات اتمی در منطقه غرب آسیا است. به همین دلیل نیز مسکو از طرق مختلف به مقابله با گسترش تندرویهای اسلامی بهویژه وهابیت و سلفیگری تکفیری میپردازد. در این راستا هر بازیگری که مقابله با جریانهای افراطی و تروریستی را در دستور کار خود قرار دهد، میتواند در ائتلاف با روسیه قرار گیرد.
در رهیافت اقتصادی، با توجه به اینکه روسیه یکی از صادرکنندگان نفت و گاز محسوب میشود، ملاحظاتی درباره کشورهای منطقه دارد و بعضاً به آنها به عنوان رقیب خود مینگرد. علاوه بر این روسیه در بسیاری از موارد به خاطر کنترل بازار و قیمتها ناچار به همکاری و هماهنگی با بزرگترین تولیدکنندگان انرژی در منطقه نیز میباشد. به همین دلیل تمایل دارد رایزنی گستردهای با ایران، عربستان سعودی و عراق به عنوان مهمترین تولیدکنندگان نفت و گاز در منطقه غرب آسیا داشته باشد. از سوی دیگر گسترش روابط اقتصادی با کشورهای غرب آسیا به خصوص در حوزه صدور تسلیحات و جنگافزار، نقش مهمی در رهیافت اقتصادی روسیه نسبت به این منطقه دارد. در این راستا رابطه با کشورهایی که در زمره مهمترین خریداران تسلیحات روسی به شمار میآیند، از اهمیت زیادی برخوردار است.
ایران و سیاست خارجی روسیه در غرب آسیا
بررسی دیپلماسی پنجستونی و رهیافتهای سهگانه روسیه در غرب آسیا نشان میدهد که مسکو در بخشی از استراتژی خود در غرب آسیا تلاش میکند همکاریهای خود را با قدرتهای منطقهای و جهانی نظیر ایران گسترش دهد. در این بین ایران به چند دلیل میتواند از اهمیت زیادی برای روسیه برخوردار باشد:
۱٫ بینالمللی بودن ایران: ایران به دلیل برخورداری از ویژگیهای ممتاز ژئوپلیتیکی، یک کشور بینالمللی محسوب میشود و نمیتواند در تحولات منطقهای و بینالمللی، نقشی حاشیهای انتخاب نماید. بر این اساس بینالمللی بودن ایران و نقشی که این کشور میتواند در تحولات منطقهای و جهانی ایفا نماید، برای روسیه از اهمیت زیادی برخوردار است.
۲٫ ماهیت مستقل نظام جمهوری اسلامی ایران: ایران کشوری مستقل به شمار میآید که در نظام بینالملل نه تنها به همراهی با قدرتهای بزرگ نپرداخته، بلکه در بسیاری از موارد رو در روی آنها قرار گرفته است. از این رو ماهیت مستقل جمهوری اسلامی ایران بهویژه تعارضی که تهران با آمریکا دارد، برای روسها حائز اهمیت است.
۳٫ رویکرد ایران به اسلام: برخلاف ایدئولوژیهای افراطی در جهان اسلام که بر برداشتی تکفیری مبتنی بر آموزههای وهابی استوار است و با خشونت و تروریسم درآمیخته، رویکرد ایران به اسلام، نه تنها نسبتی با خشونت، افراط و ترور ندارد، بلکه در تضاد با آن است. این امر برای روسیه که تهدیدهای زیادی از ناحیه افراطگرایی و تروریسم احساس میکند، یک نقطه اتکا در غرب آسیا به شمار میآید.
۴٫ موقعیت منحصر به فرد ایران در جهان اسلام: در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران با توجه به ثبات سیاسی و بهرهمندی از امنیت بالا در منطقه آشوبزده غرب آسیا، از موقعیت منحصر به فردی برخوردار است؛ زیرا الباقی کشورهایی که داعیهدار رهبری یا تبدیل شدن به الگو در جهان اسلام هستند، با مشکلات و چالشهای بیشماری مواجه میباشند و هر یک به دلایلی قادر به انجام چنین کاری نیستند. به عنوان مثال، عربستان سعودی به دلیل وجود خاندانی حاکم در رأس نظام سیاسی و بیتوجهی به حقوق اولیه مردم از چنین قابلیتی برخوردار نیست. مصر در سالهای اخیر درگیر تحولات داخلی نظیر انقلاب و کودتا بوده و هنوز نتوانسته ثبات اقتصادی و سیاسی لازم را برای تثبیت خود بهدست آورد. ترکیه با سیاستهای نادرست و اشتباهات راهبردی، درگیر دورهای از بیثباتی داخلی شده و خود را درگیر مبارزه قومیتی با کردها و تروریسم و افراطگرایی در کشورهای همسایه کرده است. کشورهایی نظیر مالزی و اندونزی هم که تقریباً نظامهای سیاسی با ثبات و اقتصادهای پیشرفته دارند، به دلیل دوری جغرافیایی با کانون جهان اسلام عملاً از تأثیرگذاری چندان زیادی برخوردار نمیباشند. با این اوصاف، ایران با ثباتترین کشور منطقه غرب آسیا به شمار میآید که میتوان برای آینده طولانی با آن همکاری کرد. این امر برای روسیه که بهدنبال حفظ وضع موجود و برقراری ثبات در منطقه است، اهمیت زیادی دارد.
۵٫ تجربه موفق گفتمانسازی و جبههسازی: یکی از ویژگیهای جمهوری اسلامی ایران در حوزه سیاست خارجی که مورد توجه روسها قرار گرفته، توان گفتمان سازی و جریان سازی ایران در جهان اسلام است. به عنوان مثال، شکل دادن به «گفتمان مقاومت اسلامی» در جهان اسلام، رویکرد موفق جمهوری اسلامی در حوزه سیاست خارجی بوده که نشان میدهد ایران از یک سو تجربه موفقی در گفتمانسازی و جبههسازی داشته و از سوی دیگر از ظرفیتهای بسیار زیادی برای تأثیرگذاری و الهام بخشی بر مسلمانان برخوردار است. شکلگیری هستههای مقاومت از یمن و خلیج عدن تا دریای مدیترانه، از ویژگیهایی است که ایران را در سیاست خارجی روسیه برجسته میکند.[۴]
نتیجه گیری
سرآغاز دوره بازیگری جدید روسیه در غرب آسیا را میتوان در تحولات این منطقه از سال ۲۰۱۰ به بعد جستوجو کرد. در این دوره روسیه به خوبی متوجه شد که تحولات تونس و مصر، سرآغاز دگرگونیهای سیاسی در شمال آفریقا و غرب آسیا هستند. این دگرگونی که شامل طیف وسیعی از تحولات ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک بود، به کلی محیط منطقه را برای بازیگران متحول کرد. به همین دلیل نیز روسیه در گذار از «غافلگیری»، «اختلافنظر»، «عدم شفافیت» و «انفعال» که مشخصههای نخست سیاست خارجی این کشور در قبال تحولات غرب آسیا بودند، به تدریج خود را با شرایط جدید وفق داد و از نظارهگری به بازیگری فعال در عین انعطافپذیری روی آورد.
از این رو تغییرات و تحولات غرب آسیا که موجب شکلگیری شرایط نوینی در منطقه شد، تا حد زیادی سیاست خارجی روسیه را دگرگون کرد. این دگرگونی با میزان زیادی انعطافپذیری جهت توازنبخشی به بازیگران تاثیرگذار در منطقه همراه بوده است. به نحوی که روسیه نه تنها از آرزوی احیای نفوذ خود در غرب آسیا دست نکشیده، بلکه با توجه به قرابت جغرافیایی با غرب آسیا، تلاش کرده با افزایش همکاریهای خود با کشورهای منطقه، از یک سو منافع و امنیت ملی خود را تأمین نماید و از سوی دیگر به بازیگری قدرتمند و مؤثر در منطقه مبدل گردد. به خصوص که اینک در مقایسه با دوران جنگ سرد میتواند در تقابل با پروژههای ایالات متحده، نقش متعادل کننده و سازنده بسیار مهمی را ایفا کند. در این بین رابطه با ایران به عنوان تنها کشور مستقل منطقه که در برابر زیادهخواهیهای آمریکا مقاومت کرده و یکی از مهمترین دلایل ناکامی پروژههای غربی بوده، از اهمیت زیادی برای سیاست توازنبخش و انعطافپذیر روسیه در غرب آسیای برخوردار است.
[۱]. Dmitri Trenin, Russia’s Policy in the Middle east: Prospects for consensus and conflict with the united states, A Century foundation Report, The Carnegie Endowment, 2009
[۲]. Robert Freedman, Putin and the Middle East, Middle East Review of International Affairs, vol. 6, Issue. 2, June 2002
[۳]. Vitaly Naumkin, Russia’s new diplomacy, Al-Monitor: Week in Review, 27 April 2015.
[۴] . شعیب بهمن، توافق سلیمانی ـ پوتین؛ امکانسنجی روابط راهبردی ایران و روسیه، تهران: موسسه مطالعات اندیشه سازان نور، ۱۳۹۶، صص ۹۰-۹۱