نویسنده: دکتر شعیب بهمن، رئیس موسسه مطالعات جهان معاصر و پژوهشگر مسائل اوراسیا و قفقاز
دیپلماسی ایرانی: در هفته های اخیر جمهوری باکو به روند تنش آمیز روابط خود با ایران سرعت بخشیده است. اگر چه این کشور کوچک در تمام سال های پس از استقلال همواره در حال ایجاد مزاحمت برای ایران بوده اما این روند با وقوع جنگ دوم قراباغ در سال 2020 شدت گرفت. رخداد سفارت باکو در تهران که درباره آن اما و اگرهای بسیار زیادی همچون قاچاق انسان و تحریک سرویس های اطلاعاتی وجود دارد، موجب شد که رژیم علی اف اقدام به تعطیلی سفارت خود کند؛ در حالی که همچنان کنسولگری این کشور در تبریز به کار خود ادامه می دهد! واکنش پرخاشگرانه باکو به ماجرای سفارت در حالی است که قضیه کاملا شخصی بوده و تنها یک نفر کشته و دو نفر مجروح شده اند. این در حالیست که در حمله تروریستی به حرم شاهچراغ شیراز که عنصر اصلی هدایت و هماهنگکننده، تبعه جمهوری آذربایجان بود، ۱۳ ایرانی شهید و ۲۱ نفر مجروح شدند.
همزمان لحن رسانه های باکو علیه ایران، تشیع و مقامات عالی رتبه سیاسی آن به نحو چشمگیری خصمانه شده است. گشایش رسمی سفارت باکو در اراضی اشغالی فلسطین، رخداد دیگری بود که با ترور ساختگی یک نماینده مجلس همراه شد؛ نماینده ای که سابقه لجن پراکنی علیه ایران و تشیع را در کارنامه مخدوش خود دارد. جسارت به ایران و تشیع به جایی رسیده که رسانه های باکو به صورت علنی از دروغین بودن امام دوازدهم شیعیان سخن می گویند و فوج فوج دینداران را به جرم هایی همچون سفر به ایران، دستگیر و زندانی می کنند! این در حالیست که همزمان، “مسجد ابوبکر” (مسجد جامع منطقه نریمانف باکو که به دستور حیدر علی اف برای فعالیت به عنوان مرکز وهابی ها در باکو اختصاص یافت و به دستور الهام علی اف مرمت اساسی و مجلل سازی به سبک سعودی شد)، بازگشایی شد تا فضای مساعدی برای فعالیت وهابی ها در کشوری با اکثریت جمعیت شیعه پدید آید. نباید از یاد برد که پس از جنگ دوم قراباغ که شماری از تکفیری ها نیز در آن حضور یافتند، فعالیت وهابی ها در جمهوری آذربایجان گسترده تر شده و در همان حال، سیاست نابودسازی تشیع به طور جدی تری در حال پیگیری است.
در بررسی علل تبدیل باکو به یک دولت متجاسر و حتی متخاصم علیه ایران عمدتا به نقش عوامل خارجی همچون رژیم صهیونیستی، ترکیه، ناتو و انگلیس در پشت پرده اشاره می شود اما واقعیت آن است که علت مهم این رفتارهای رژیم علی اف را باید در داخل ایران جست. در واقع مماشات بیش از حد تهران با سیاست های خصمانه باکو در سال های گذشته، عامل اصلی جسارت این کشور کوچک است که طول تاریخ همواره بخشی از قلمرو ایران بوده است.
شواهد بسیار زیادی وجود دارد که نشان می دهد مقامات عالی رتبه در ایران، درک چندان صحیحی از ماهیت رژیم علی اف ندارند. به عنوان مثال در اوج خصومت های باکو با تهران که به بسته شدن مرز آستارا و سرگردانی کامیون های ترانزیتی منجر شد، مهدی صفری، معاون وزیر امور خارجه ایران تاکید کرد که «جمهوری آذربایجان شریک راهبردی ایران است.» اینکه فردی در جایگاه معاونت وزیر امور خارجه، معنای «شریک راهبردی» را نداند، برای منافع و امنیت ملی ایران بسیار خطرناک است!
اینکه به رهبر ایران القاب ناپسند می دهند! گشایش سفارت در اسرائیل را معجزه مینامند! و خود را رهبر آذریهای جهان میدانند! اما سفارت ایران مثل همیشه ساکت است و وزیر امور خارجه با همتای خود در باکو تماس تلفنی برقرار می کند، بسیار خطرناک است! اینکه در اوج جنگ رسانه ای و تبلیغاتی باکو با تهران، یکی از ارگان های عالی امنیتی کشور، عملکرد شبکه سحر را مقصر تشدید تنش باکو علیه ایران ارزیابی کرده و به این شبکه تذکر می دهد، بسیار خطرناک است! اینکه عدهای برای جبران کم کاری و لاپوشانی وضع نامطلوبی که برای ایران در قفقاز رقم زدند، به جای آسیبشناسی و اصلاح عملکرد، قصد دارند حسینیون را وجهالمصالحه کریدور شمال – جنوب کنند، بسیار خطرناک است! اینکه نهادهای مسئول، چشم خود را بر فعالیت تجزیهطلبان پانترک، صهیونیستهای اسرائیلی، تروریستهای تکفیری، تفرقهاندازن انگلیسی، دلارهای نفتی سعودی، پایگاههای منافقین و … در باکو می بندند، بسیار خطرناک است! اینکه قوم گرایان تجزیه طلب در حال نفرت پراکنی در مناطق آذری نشین ایران هستند اما با هیچ مجازاتی روبه رو نمی شوند و تا سطح نماینده مجلس، عضو شورای شهر، شهردار، مدیر کل و معاون وزارتخانه ارتقاء می یابند، بسیار خطرناک است!
اما چرا این اتفاق ها به رغم تمام خطراتی که در بر دارند، رخ می دهند؟ پاسخ به این پرسش روشن است: لابی باکو در ایران در عمق نظام نفوذ دارد و موجب خودزنی جمهوری اسلامی و تسلیم در برابر تعرضات باکو می شود. نفوذ خزنده پان ترکیسم در نقاب دین و دینداری تنها به نهادهای تصمیم گیری در حوزه سیاست خارجی و وزارتخانه های مرتبط، ختم نمی شود، بلکه جولان قوم گرایان در خبرگزاری های مهم و رسمی کشور به وضوح قابل مشاهده است. به نحوی که دائما به صورت مستقیم و غیر مستقیم، رخدادها به نحوی پوشش داده می شوند که گویی ایران مقصر و باکو محق است.
اگر عالیترین نهاد و مرجع تصمیم گیری در حوزه مسائل راهبردی و امنیتی، ملعبه دست عده ای قوم گرا همچون برخی از سفرای سابق نبود که در نقاب دین به منافع و امنیت ملی ایران ضربه وارد کنند، دچار کج فهمی در درک مسائل راهبردی نمی شد. اگر بار اول که باکو در عملیاتهای تروریستی و خرابکارانه در ایران مشارکت کرد، با پاسخ قاطع مواجه میشد، امروز گستاخی رژیم علیاف فراگیر نمی شد. اگر نهادهای مسئول، چشم خود را به روی جولان قوم گرایان و تجزیه طلبان نمی بستند و از نفوذ لابی های پان ترک در ساختارهای تصمیم گیری ممانعت به عمل می آورند، امروز ایران در تنگنای مواجه با باکو قرار نداشت.
مثال واضح درباره سیاست های اشتباه ایران در قبال باکو، روابط این کشور با رژیم صهیونیستی است. در حالی که جمهوری باکو سالهاست اسرائیل را به عنوان شریک استراتژیک خود انتخاب کرده، برخی در ایران معتقد بودند که تلخی با باکو میتواند این کشور را در آغوش اسرائیل قرار دهد!
اینک که باکو با تعیین سفیر، تیر خلاص را به سیاست های فوق شلیک کرده، سیاستگذاران ایرانی چه توضیحی دارند؟ آنها که سالها با سیاستهای اشتباه خود مبنی بر اینکه «برای جلوگیری از گسترش روابط باکو با اسرائیل باید با این جمهوری کوچک مماشات کرد» کجا هستند؟ چه توجیهی برای اتحاد استراتژیک باکو و اسرائیل علیه ایران دارند؟ سخنان ذاکر حسناف، وزیر دفاع باکو مبنی بر حمایت ایران از تروریسم و اشغالگری را چگونه فهم می کنند؟
آنها که با سیاست های اشتباه خود کار را به جایی رسانده اند که از سه اصل «عزت»، «حکمت» و «مصلحت» در سیاست خارجی ایران فقط «مصلحتاندیشی در قبال باکو» باقی مانده، چگونه می خواهند تضییع منافع و امنیت ملی ایران را توضیح دهند؟
چه زمانی اثبات میشود که سیاست فعلی در قبال باکو اشتباه است و باید تغییر کند؟ چه زمانی اثبات می شود که مشکل اصلی، نوع مدیریتی است که در قبال باکو تجربه شده است؟ چه زمانی قرار است مسئولان پرونده تغییر کنند تا از خسارت های بیشتر به منافع و امنیت ملی ایران جلوگیری شود؟ چه زمانی باید این درک پدید آید که ایران به وزرا، وکلا، سفرا و نمایندگانی نیاز دارد که در سطوح ملی بیندیشند، نه جناحی، محلی، گروهی یا فردی…
امروز نتایج جنگ دوم قراباغ آشکارتر از هر زمانی پیش روست؛ نتایجی که بارها توسط کارشناسان و خبرگان این حوزه پیش بینی شده بود اما هر بار به دلایل مختلف مورد توجه تصمیم گیرندگان قرار نگرفت. یک بار برای همیشه باید این پیام واضح از ایران ارسال شود که باکو به این دلیل که خاک اسلام نامیده میشود، از مصونیت برخوردار نیست. در واقع «خاک اسلام اگر به خاکریز دشمن تبدیل شود، به توبره کشیده خواهد شد.»
البته در میان ابزارها و اهرم هایی که ایران برای مدیریت رفتار باکو برخوردار است، جنگ در انتهای فهرست قرار دارد. ایران بدون نیاز به هرگونه برخورد نظامی می تواند حاکم طایفه ای باکو را ادب کند. با این حال ادامه سیاست فعلی که بر مدار مماشات می چرخد، نتیجه ای جز جنگ نخواهد داشت. در این بین نکته مهم آن است که «زمان» عنصری مهم در «تصمیمگیری استراتژیک» به شمار می آید. هر چه زمان میگذرد، گزینهها محدودتر و تصمیمگیری سختتر میشود.
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل