تغییر نقش بازیگران موثر
خریدهای تسلیحاتی و بودجه نظامی آذربایجان قابل قیاس با ارمنستان نبود. تنها چیزی که شرایط را ایستا نگه داشته بود، نقش بازیگران دخیل در تحولات منطقه بهویژه روسها بود. به نحوی که بازیگران خیلی تمایلی به برهم خوردن موازنه قوا و بههم خوردن ژئوپلیتیک منطقه نداشتند. اما بهواسطه تحولاتی که از 2018 در منطقه ارمنستان رخ داد و روی کار آمدن پاشینیان و تیم جدید منجر شد، نقش بازیگران هم دگرگون شد. عملا آنچه در جریان جنگ 2020 و در جریان این تحولات اخیر شاهد آن هستیم، دگرگون شدن نقش بازیگران سنتی مثل روسیه و ترکیه است. درعینحال منطقه شاهد نقشآفرینی بازیگران جدیدی است که برخی از آنها مانند رژیمصهیونیستی حتی توسط برخیها کتمان میشدند. قبلتر اگر درمورد رژیمصهیونیستی و نفوذ گستردهاش صحبت میکردیم، خیلی کمتر پذیرفته میشد اما در سه سال گذشته با نقشی که در این جریان ایفا کرده، شرایط متفاوت شده است.
2 تحلیل درباره جنگ
بهواسطه این تغییر محیط، تغییر ژئوپلیتیک و تغییر موازنه قوا، شاهد تغییر روندهایی هستیم که در منطقه حاکم بود. وقتی که جنگ 2020 و جنگ دوم اتفاق افتاد، دو مدل تحلیل از جنگ ارائه میشد. عدهای تمایل داشتند این جنگ را در سطح تحلیل خرد بررسی کنند و دعوای آذری- ارمنی بنامند که در قرهباغ اتفاق افتاده است. عدهای دیگر هم از سطح تحلیل کلان به مساله نگاه میکردند، یعنی این اتفاقات را بخشی از یک پازل بزرگتر در منطقه برآورد میکردند که به احتمال زیاد ادامهدار خواهد بود و میتواند تغییرات گستردهتری را به همراه داشته باشد، عملا هم همینطور بود. این اتفاق، موضوع خرد و کوچکی نبود و فراتر از دعوای ارمنی- آذری بود. مجموعه اتفاقات و رویدادهایی هم که رخ داد این را اثبات کرد.
غفلت استراتژیک ایران
واقعیت این است که ما هم در جریان این تحولات و این رخدادها نسبت به آنچه در منطقه رخ میداد، غفلتی استراتژیک داشتیم یعنی بالاخره حدود 30 سال مناقشهای مهم در جوار مرزهایمان وجود داشت اما حتی تدبیری ساده یا طرحی ابتکاری برای حلوفصل این مناقشه نداشتیم. این نشان میداد ما دچار غفلت شدیم. اینکه دلایل این غفلت چه بوده و چرا به این مرحله رسیدیم، میتواند متعدد و متفاوت باشد. ازجمله اینکه بخشی از سیاستخارجی کشور درگیر خاورمیانه بوده و بخشی دیگرش درگیر غربیها بوده است؛ البته مسائل مهمتری هم وجود داشتند. ازجمله اینکه جمعی یا گروهی اجازه توجه جدی به تحولات منطقه را در داخل کشور ندادند که این از همه ابعادش بدتر بود. در سه سال گذشته همین گروه عملا تلاش کردند که سیاستخارجی کشور را به انحراف بکشانند. بنابراین ما هم دچار غفلت بودیم و هم در سطح تحلیل این مسائل دچار اشتباه و کوچکنمایی شدیم؛ البته ما از پیش راهبردی هم برای منطقه نداشتیم، درواقع دچار سردرگمی شدیم و سیاستمان عملا بهسمت حمایت از جمهوریآذربایجان رفت. سیاست رسمی کشور هم به این سمت رفت که باید از جمهوریآذربایجان حمایت کنیم. در سه سال گذشته آثار و تبعات این سیاست را در حوزههای مختلف دیدیم؛ تقویت ظهور و نفوذ رژیمصهیونیستی، تقویت ظهور و نفوذ ترکیه، ایجاد مخاطرات ژئوپلیتیکی، امنیتی و اقتصادی در مباحث مرتبط با کریدور زنگهزور، حضور تکفیریها در منطقه و تقویت حضور گروههای تجزیهطلب پانترک و قومگرا در باکو و آنکارا از تبعات این راهبرد بود. همچنین شاهد سرکوب بیشتر شیعیان در جمهوریآذربایجان بودیم یعنی جریانهایی که میتوانستند عمق استراتژیک ما در منطقه باشند، تقریبا در این مدت قربانی شدند. در داخل هم با این رفتارهایی که ما با حسینیون انجام دادیم عملا خودمان همراهی را کامل کردیم و این نشان میدهد سیاستخارجی ما نسبت به منطقه اساسا در ریل درستی نیست.
پیگیری کریدور در پشت صحنه
در مورد آینده منطقه، اول از همه باید به این نکته توجه داشت که طرح موسوم به کریدور زنگهزور که اسمش هم مشکل دارد، طرحی تمام شده نیست. ما با جمهوریآذربایجان بر سر مسیری جایگزین توافق کردیم تا مسیر دسترسی آذربایجان و مسیر سنتیای که از ایران برای دسترسی به نخجوان داشتند را کوتاهتر کند. اما هیچکدام از اینها به این معنا نیست که آذربایجان، ترکیه و سایر بازیگران پشتپرده بخواهند از طرح کریدور زنگهزور دست بکشند، بنابراین این طرح همچنان وجود دارد. باکو تمام زیرساختها را هم دنبال میکند. تمام برنامههای سیاسیشان در همین موضوع تعریف شده، اما در داخل کشور عدهای تمایل دارند بگویند این پروژه تمام شده و طرح ایران جایگزین شده است. واقعیت این است که این طرح را جمهوریآذربایجان، ترکیه و بازیگران پشتصحنه دنبال میکنند. این طرح یکسری آثار ژئوپلیتیکی، اقتصادی و امنیتی برای ما دارد و میتواند ما را از مسیرهای ترانزیتی در منطقه -که مسیرهای متعدد و بیشماری هم هستند- حذف کند؛ حضور رژیمصهیونیستی را در جوار مرزهای ایران تقویت کند و هم میتواند باعث افزایش تحرکات قومی در جمهوریآذربایجان شود.
ناتوانی روسها در مدیریت تحولات
بنابراین این موضوع حتما برای ما و امنیت ملی ما موضوع بسیار مهمی است. در سمت دیگر، طرف ارمنی نیز روند خیلی جدی واگرایی از روسیه را آغاز کرده است. این نشان میدهد عملا تحولات منطقه آنطور هم که روسها میخواستند، مدیریت نشده است، پس روسها هم دچار مشکل شدند. نمونهها و نشانههای این وضع را در اظهارات علنی پاشینیان میبینید. در سفر همسرش به اوکراین و دیدار با زلنسکی و همسرش میبینید. در تصویب اساسنامه روم میبینید که اگر پوتین به ارمنستان سفر بکند، دولت ایروان باید او را دستگیر کند. نشانه آخرش هم عدمشرکت پاشینیان در سازمان پیمان امنیت جمعی بود که عملا کلید خروج ارمنستان از این را پیمان زد. در کنار این حمایت فرانسه از ارمنستان هم تشدید شده است. بالاخره روند واگرایی ارمنستان از روسیه روند بسیار جدیای است. نکته مهم برای مذاکراتی است که حالا دنبال میکنند.
احتمال عضویت باکو و ایروان در ناتو
در گذشته همه مذاکرات از کانال روسها دنبال میشد، یعنی روسها میانجیگری میکردند. الان مذاکره بین طرف آذری و ارمنی از مدار اروپاییها و غربیهاست. اگر این مذاکرات به نتیجه برسد -که بهنظر میرسد خواهد رسید زیرا پاشینیان هر نوع شرطی که طرف مقابل میخواهد را قبول میکند- احتمال این وجود دارد که روند ادغام آذربایجان و ارمنستان در سازوکارهایی مثل ناتو با سرعت اتفاق بیفتد، یعنی اصلا نمیتوان این سناریو را نادیده گرفت. دلیل اینکه فعلا در مورد آن صحبت نمیشود، حساسیتهای ایران و روسیه است. ولی اگر این اتفاق بیفتد، ناتو به دریای کاسپین میرسد. ناتو در اینجا متوقف نخواهد بود و بهسمت کشورهای آسیای مرکزی میرود. عملا خطی ایجاد میشود که میتواند ایران، روسیه و چین را مهار کند. گرجستان هم هست اما گرجستان بهدلیل مشکلاتی که با روسیه در آبخازیا و اوستیایجنوبی دارد، عضویتش فعلا مسکوت گذاشته شد، چون ناتو خود را درگیر چنین مجادلاتی نمیکند. اما مهمترین مانعی که تا به الان در مورد ارمنستان و آذربایجان وجود داشته، مناقشه قرهباغ و دعوای دو کشور بوده است که اگر حل و فصل شود، عملا هیچ مانعی برای این عضویت و پروسه وجود ندارد. این میتواند یک فرآیند خیلی خطرناک برای ما باشد. میتواند ناتو را خیلی جدیتر وارد منطقه و وارد حریم امنیتی ما کند و تبعات درازمدتتر و بزرگتری را برایمان داشته باشد. آن موقع مواجهه با آذربایجان و نگاه منفی آن به ایران بسیار دشوار خواهد شد، زیرا باکو تاکنون بدون چنین پشتوانهای علیه ایران اقدام میکرد؛ بنابراین حتما نیاز است که ما درمورد آینده در حوزههای استراتژیک و در مورد مسائل قفقاز خیلی جدی به آن نگاه کنیم چون همه این اتفاقاتی که طی سه سال رخ داده را ما همان موقع هم پیشبینی میکردیم. این اتفاقات قابل پیشبینی بود اما بهدلیل وجود آن لابی قدرتمند قومیتی در تهران، لایههای مختلف سیستم اجازه نمیدهند این هشداردهیها به مقامات بالا (تصمیمساز و تصمیمگیرنده) برسد. به همین دلیل ما بخش مهمی از این کار را از طریق رسانهها انجام دادیم یعنی آنقدر در اتاقهای فکر و در جاهای مختلف گفتیم و به نتیجه نرسید که مجبور شدیم در رسانهها بیاوریم و وقتی فراگیری در افکار عمومی ایجاد شد، بالاخره بخشی از نهادهای ما تحتتاثیر قرار گرفتند.
الان هم ضروری است که حتما این موضوع از رسانههای ما محو و پاک نشود، چون جمهوریآذربایجان بالاخره خباثتهای خودش را علیه ما دارد. مورد آخرش هم درمورد سفارت اسرائیل است که فردی را به ظن حمله احتمالی دستگیر کردهاند و از ارتباط وی با ایران میگویند. این خباثتها ادامه پیدا میکند و توقفناپذیر است، پس مهم است که ما در رسانههایمان بتوانیم سیاست درست و دقیقی در این خصوص داشته باشیم.