ناتوانی و ناکامی غرب در ایجاد بازدارندگی در برابر روسیه، استراتژیست های آمریکا و ناتو را به این نتیجه رسانده که چارهای جز “جنگ کثیف” یا “جنگ سیاه” برای متوقف کردن مسکو ندارند.
از پاییز و زمستان گذشته که بحث ضد حملات بهاره اوکراین علیه روسیه مطرح شد، درباره کم و کیف آن تردیدهای جدی وجود داشت. در حالی که عمدتاً تصور میشد تسلیحات ارسالی از غرب میتواند دولت زلنسکی را تجهیز و قادر به انجام حملاتی علیه روسیه نماید اما روند تحولات نشان داد که از یک سو غربی ها هنوز حاضر به حمایت تمام عیار از زلنسکی نیستند و از سوی دیگر، تمایلی هم به درگیر کردن مستقیم خود با روسیه ندارند. در چنین شرایطی، گزینه سوم یعنی جنگ کثیف مطرح شد.
اگر چه اصطلاح جنگ کثیف نخستین بار در خصوص دوران تروریسم دولتی در دیکتاتوری نظامی آرژانتین به کار برده شد که در اثر آن 30 هزار نفر ناپدید شدند؛ اما بعدها از این اصطلاح برای تحولات دیگری نیز استفاده شد. به عنوان مثال، بحران سوریه که با مداخله مستقیم غرب ایجاد شد، یکی از نمونههای بارز جنگ کثیف محسوب میشود. به خصوص در مقاطعی که غرب، دولت سوریه را استفاده از سلاحهای شیمیایی محکوم میکرد اما در واقع این گروههای تروریستی بودند که با کمک حامیان غربی خود، این تسلیحات را در میدان نبرد به کار میگرفتند. اینک غرب با تجربهای که از برپایی این نوع جنگ در سوریه دارد، به رویهای مشابه در اوکراین و علیه روسیه روی آورده است.
انجام عملیاتهای تروریستی در داخل خاک روسیه، حملات پهپادی به شهرهای مختلف و از جمله حمله به کرملین برای آسیب رساندن به پوتین و همچنین زمزمههایی مبنی بر احتمال مورد هدف قرار دادن نیروگاههای هستهای، از جمله روشهای به کار گرفته شده در این نوع جنگ است. همچنین انتشار خبرهایی مبنی بر ارسال مهمات حاوی اورانیوم ضعیف شده به اوکراین نیز در این راستا تلقی میشود. اگر چه غرب تلاش دارد که تسلیحات مذکور را غیر هستهای بنامد اما حتی اگر این نوع سلاحها هستهای به حساب نیایند، باز هم خطرات زیادی به همراه دارند و میتوانند باعث انتشار سطوح پایینی از تشعشعات هستهای شوند. به همین دلیل نیز سازمان ملل متحد درباره استفاده از این نوع تسلیحات هشدار داده اما ظاهراً کشورهای غربی تمایلی به در نظر گفتن این هشدارها ندارند.
در آخرین مورد نیز حمله به سد کاخوفکا که موجب روان شدن آب در مناطق مختلف مسکونی شده، مصداق بارز جنگ کثیف محسوب میشود. نکته بارز در این نوع جنگ، انجام اقدامات خرابکارانه توسط یک طرف و مقصر دانستن طرف مقابل است. کما اینکه چه در حملات پهپادی به داخل خاک روسیه چه در انجام عملیاتهای تروریستی و چه در مورد هدف قرار دادن سد کاخوفکا، رسانههای غربی انگشت اتهام را به سمت مسکو نشانه گرفتهاند. در حالی که هیچ عقل سلیمی نمیتواند بپذیرد که روسیه در حال خودزنی است اما کشورهای غربی با تمام توان از عامل اصلی این رویدادها حمایت و مسکو را متهم میکنند!
نمونه واضح این روند را می توان در خصوص استفاده احتمالی اوکراین از بمب کثیف نیز مشاهده کرد. چنانکه پس از ابراز نگرانی مسکو از تحرکات اوکراین برای استفاده از بمب کثیف، دیمیترو کولبا، وزیرخارجه اوکراین ادعای استفاده از بمب کثیف را پوچ و خطرناک خواند و همزمان روسیه را به برنامهریزی برای استفاده از بمبهای رادیواکتیو متهم کرد. علاوه بر اوکراین، دیگر سیاستمداران غربی نیز استفاده از بمب کثیف در جنگ اوکراین را بیاساس خوانداند. وزارت خارجه انگلیس، چنین ادعایی را بهانهای برای تشدید تنش از سوی مسکو دانست و آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا، ادعای مسکو درباره استفاده از بمب کثیف توسط اوکراین را بهانه جویی توصیف کرد!
در مورد سد بزرگ کاخوفکا نیز همین روند طی شد. به نحوی که نخست، مقامات اوکراین دست داشتن در چنین حملهای را تکذیب کردند و سپس مقامات کشورهای غربی، همین امر را تأیید و البته روسیه را به انفجار این سد متهم کردند. این در حالیست که آسیبهای ناشی از ویرانی این سد گریبانگیر روسیه است. زیرا نه تنها هزاران نفر از ساکنان بخشهایی از منطقه خرسون تخلیه شدهاند بلکه این ویرانی و سیلاب ناشی از آن میتواند بر مکانیابی مینهای زمینی کار گذاشته شده در منطقه نیز تأثیرگذار باشد.
به هر روی انفجار سد کاخوفکا بیانگر تغییرات جدی در عرصه تحولات اوکراین است. ظاهراً اتاق فکر غربی به این نتیجه رسیده که رویارویی با روسیه از طریق نبرد متعارف امکان پذیر نیست و باید جنگ به انحاء مختلف به داخل قلمرو سرزمینی این کشور کشانده شود. البته با توجه به امکانات محدود و توان عملیاتی اندک، امکان اقدام نظامی گسترده در جغرافیای روسیه وجود ندارد اما همچنان می توان از اعمال تروریستی و خرابکارانه استفاده کرد. چنانکه رویداد انفجار سد کاخوفکا نشان میدهد، چنین اقداماتی میتواند هزینه ساز باشد. از بین رفتن ذخایر آب، به چالش کشیده شدن تولید نیروی برق، ویران شدن زمینهای کشاورزی و آواره شدن بخشی از ساکنان مناطق پایین دست سد، همگی هزینههایی است که غرب تلاش کرده از طیق انفجار کاخوفکا بر روسیه تحمیل کند.
روند تحولات و معادلات ناشی از بحران اوکراین نشان میدهد که هدف اصلی غرب، تغییر شیوه مقابله با روسیه از جنگ نظامی به اقدامات خرابکارانه است. دولت زلنسکی و حامیان غربی آن دست کم دو هدف عمده را در این خصوص دنبال میکنند: هدف نخست، به چالش کشاندن امنیت داخلی روسیه از طریق اقدامات خرابکارانه و تروریستی است. هدف دوم، افزایش هزینههای جنگ برای مسکو است. طبق برآوردهایی که غربی ها داشتهاند، تا کنون بحران اوکراین نتوانسته هزینه قابل توجهی برای روسیه ایجاد کند. به نحوی که اقتصاد این کشور به واسطه تحریمها نیز دچار مشکلات جدی نشده است. در نتیجه برای متوقف کردن روسیه و تأثیرگذاری بر سیاستهای کرملین، این کشور باید از داخل به چالش کشیده شود. بر این اساس انتظار میرود در هفتهها و ماههای آینده، عملیاتهای خرابکارانه در داخل روسیه تشدید شوند.